به گزارش اخبار ویژه به نقل از پول نیوز، «هر دل که ز عشق توست خالی / از حلقه وصل تو برون باد»
بیستم مهر ماه به نام حافظ نامگذاری شده، شاعری که با هر کسی به سادگی ارتباط برقرار میکند. اگر عاشق باشی دیوان حافظ را باز میکنی، اگر عارف باشی دیوان حافظ را باز میکنی، اگر بدنبال زیباییهای شعر باشی و بخواهی تمامی آرایههای ادبی را بررسی کنی، دیوان حافظ را میخوانی. با حافظ میتوانی به وادی دل، عشق، عرفان، خدا، ایمان، می، میخانه، عاشق، معشوق، رندی، ریا، صداقت و هر آنچه که از ذهنت میگذرد، وارد شوی، خواسته ات را جستجو کنی و با رضایت کامل بیرون بیایی. حافظ همدم لحظههایی است که داری یا میخواهی داشته باشی.
شعر معجزه میکند
نکته مهم اینجاست که حافظ بدون شعر و قالبهای شعری، چیزی نیست. بنابر این شعر معجزه میکند. شعر میتواند برای هر انسانی با هر تفکری جذاب باشد. با شعر میتوان به آرامش رسید. شعر روحیات درونی انسان را متبلور میکند. قدرت شعر در این است که تراوشات ذهن شاعر، در قالب کلمات به مصرع، بیت و غزل تبدیل میشود و، چون از دل برآمده، بر دل مینشیند. شعر برای ورود به هر حالتی آمادگی دارد. شعر آرامش میدهد، خستگی را رفع میکند و از فرش به عرش میبرد. شعر در حالی که یک عاشق را به معشوق میرساند، جان عاشق دیگر را در فراغ یار میگیرد. شعر تمامی معادلات را به هم میریزد. شعر زمانی تاثیرگذارتر است که حال خرابی داشته باشی، زمانی که همه چیز داری، اما نمیدانی چرا حالت خوش نیست.
حافظ مقولهای جدا
شاعر زیاد داریم و البته اشعار هر کدام از جذابیتهای خاصی برخوردار است، اما حافظ متفاوت است. نمیدانیم چگونه و نمیدانیم چرا، اما هنگامی دیوان حافظ را باز میکنیم که خواستههایی ویژه داریم. با دیوان حافظ تفال میزنیم و بر اساس آن تصمیم میگیریم بدون آنکه دلیلش را بدانیم. شب یلدا آیینهای فراوانی دارد، اما حافظ چیز دیگری است. دیوان حافظ را بدست میگیریم، سورهای برای شادی روح حافظ میخوانیم، چشمان خود را میبندیم، نیت میکنیم و از حافظ میخواهیم، سال آینده ما را پیش بینی کند. حتی برای نامگذاری فرزند، انتخاب همسر، معامله و بسیاری موارد دیگر به سراغ حافظ میرویم، توقعی که عجیب است و هیچ پشتوانه عقلی و علمی ندارد، اما دیوانه وار انجامش میدهیم.
انتقال نسل به نسل
سالهاست با دیوان حافظ، شعر و شاعری و فرهنگ ایرانی را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکنیم. «هر که شد محرم دل در حرم یار بماند/ وان که این کار ندانست در این کار بماند» باید مطیع باشی. اگر دیوان حافظ را باز میکنی و در ابیاتش غرق میشوی، باید مطیع باشی. باید محرم دل بشوی تا در حرم یار بمانی. دل چیست و کجاست؟ تنها زمانی میتوانی به این سوال پاسخ بدهی که دلت لرزیده باشد. محرم شدن مرحلهای بسیار والاست. شاید وارد شده ای، اما باید محرم دل شده باشی تا اجازه اقامت بگیری. در این مرحله باید تلاش کنی، ارادت و سرسپردگی بیاوری، از خود بی خود شوی و به مرحلهای برسی که تو را به عنوان محرم دل بپذیرند. باید دل را تسخیر کنی. اگر حالتی عرفانی داشته باشی و با خدای خودت خلوت کرده باشی، از یار، دل و محرم اسرار به خدا میرسی، اگر هم درگیر عشق زمینی باشی، شرایط همین است. با یار سختگیری سروکار داری، زیرا برای ماندن، شرایط سختی تعیین کرده است.
توصیف قرار و بی قراری
«بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست، آه بیتاب شدن عادت کم حوصلههاست / همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست». قرار و بی قراری، وصال و انتظار، فاصلههای مادی و معنوی، هستی و نیستی، خلاصه همه چیز در یک رابطه انسانی با هر تصوری و هر رابطه عاشق و معشوقی، بخوبی مصور شده و کلمات چقدر زیبا، عمیق و استادانه کنار همدیگر بکار گرفته شده است. اگر قدرت شعر نبود، نه میتوانستیم بیقرار بودن و گلههای دل تنگمان را توصیف کنیم، نه میتوانستیم بی تابی را به باد انتقاد بگیریم و نه میتوانستیم با توسل به عادت کم حوصله ها، دعوت به صبوری کنیم. اگر شعر نبود، چگونه میتوانستیم از صحنه زیبای بازتاب عکس مهتاب در آب، حضور مادی را بی ارزش بدانیم و به معنویت برسیم؟ چگونه میتوانستیم پارادوکس وصال و دور از دسترس بودن را توصیف کنیم؟ اگر شعر نبود برای توصیف هر کدام از این حالتها باید مثنوی هفتاد من کاغذ مینوشتیم.
روح و روان در گرداب شعر
بی شک شعر با روح و روان آدمی بازی میکند. هنگامی که با خواندن اولین مصرع، اشک در چشمان مان حلقه میزند، با خواندن مصرع دوم، قطرههای زلال اشک از گونه هایمان میغلطد و در پایان غزل، از عالم واقعیت و مادی به عالم رویا، حقیقت و حتی خلصه فرو میرویم، یعنی شعر هر بلایی که میخواسته، بروزگارمان آورده است. باید قدر شعرایمان را بدانیم و بدانیم که به برکت ذهن خلاق و روح لطیف بزرگان ادب فارسی، میتوانیم تمامی چالشهای زندگی را در آرامش دیوان شعرا فروکش کنیم. شعر بخوانیم و دیگران را تشویق به شعر خوانی کنیم. شعر نیاز به سواد یا تخصص ندارد، بلکه هر شعری تاثیرات خود را برجای میگذارد فقط باید مرد راه باشیم و ورود کنیم. «گر مرد رهی میان خون باید رفت، از پای فتاده سرنگون باید رفت / تو پای براه در نه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که، چون باید رفت». یا حق
دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان